لیش

ساخت وبلاگ
 

  كنگرك كوهيكنگرك كوهي گياهي علفي و پايا با ساقه اي بزرگ،  راست وكاملا پوشيده از برگهاي تيغ دار و نيزهاي است. روي برگها بدون پرز و پشت آن سفيد و پرز دار است.  در انتهاي ساقه هاي آن غنچه هاي گرد تيغ داري كه از گلهاي آبي متمايل به بنفش مي رويند. ميوه آن فندقه و پرز دار است. موطن اصلي آن منطقه مديترانه بوده و از قديم مصريان، يونانيان وروميها آن را مي شناختند. در حال حاضر اين گياه به عنوان يك سبزي خصوصا در قسمتهاي جنوب غربي اروپا كشت مي شود.  براي مصارف دارويي برگهاي آن را هنگا مي كه گل داده باشد مي چينند و در سايه روي سبد پهن مي كنند و يا در خشك كن در دماي با حداكثر 45 درجه خشك مي كنند. برگهاي خشك آن داراي يك عصاره تلخ ، سينارين، لعاب، تانن ها، اسيدهاي آلي و ويتامين آ مي با شند. تمام اين مواد مسهل صفرا بوده و براي بيماري هاي مجاري صفرا و هپاتيك مفيد هستند. از اين گياه عليه بيماري زردي استفاده مي شود كه در بهبود بيماري مؤثر است. برگهاي اين گياه مقدار قند موجود در خون را كاهش ميدهد كه به همين خاطر بعنوان كمك درمان در رابطه با بيماري ديابت از آن استفاده مي شود. همچنين اثر ضد اسكلروتيك داشته و در ساخت نوشابه هاي تلخ وليكور ها بكار ميرود.در مصارف خارجي از عصاره تازه آن در درمان اگزما و ناراحتيهاي پوستي استفاده ميشود. از پايه برگها و همچنين قسمتهاي سفيد برگ بعنوان سالاد استفاده مي شود نوع ديگري از اين گياه به نام رورش داده و از براکته هاي گوشتي آن به عنوان سبزي لوکس استفاده مي شود. لیش...
ما را در سایت لیش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 412 تاريخ : جمعه 29 ارديبهشت 1385 ساعت: 15:19

 

گل ماهور

 

کمپرس نعناع استعمال خارجي دارد و براي ضد عفوني پوست و طراوت آن موثر مي باشد.

 

جهت تهيه آن يک مشت از برگ هاي خشک شده نعناع را در يک ليتر شراب سفيد يا قرمز

 

ريخته و آن را مي جوشانيد، بعد از صاف کردن پارچه اي را با محلول صاف شده خيس کرده و

 

بر روي شکم و سينه قرار دهيد.

 

 

چند برگ تازه گل ماهور را در شير بپزيد و به صورت مرهم روي پوست قرار دهيد. اين عمل

 

براي پوست خشک و شکننده بسيار مفيد مي باشد و پس از 30 دقيقه پوست را با آب ولرم

 

بشوييد.

 

لیش...
ما را در سایت لیش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 431 تاريخ : جمعه 29 ارديبهشت 1385 ساعت: 15:16

 

گل ختمي

 

در حال حاضر کارشناسان گياه درماني در امريکا گياه ختمي را براي رفع ناراحتي هاي تنفسي .  اختلالات گوارشي و گاهي اوقات در مورد اختلالات مجاري ادراري تجويز مي کنند.در فرانسه و امريکا از ريشه گياهان ختمي نوعي ماده اسفنجي به دست مي آورند که اين ماده در تماس با اب متورم شده و تبديل به ماده ژلاتيني مي گردد.اين ماده ي ژلاتيني دز مصرف خارجي براي قرار دادن بر روي زخم هاي ناشي از بريدگيها و بر روي سوختگي ها مورد استفاده قرار مي گيرد.و در مصرف داخلي خوردن اين ماده مي تواند در رفع اختلالات معده و ناراحتي هاي تنفسي از قبيل: التهاب گلو، سرماخوردگي، انفلوانزا ، و برونشيت مزمن کمک کند.اخيرا در يک ازمايش علمي در امريکا نشان داده شده است که استفاده از گياه ختمي مي تواند قدرت دفاعي گلبول هاي سفيد خون را افزايش دهد.آزمايش ديگري که بر روي حيوانات انجام گرديده نشان داده است که گياه ختمي باعث مي شود که ميزان قند خون کاهش يابد.بنابر اين احتمال دارد که اين گياه بتواند در درمان (ديابت) موثر و مفيد باشد.بديهي است براي اثبات اين موضوع لازم است مطالعات علمي بيشتري انجام گيرد.

 

لیش...
ما را در سایت لیش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 351 تاريخ : جمعه 29 ارديبهشت 1385 ساعت: 15:5

 

                                   رازيانه

 

Foenicolum vulgare  نام علمي 

 رازيانه از قديمي ترين گياهان ادويه اي است .مردم يونان و روم باستان خواص دارويي آن را مي دانستند و از آن براي درمان برخي از بيماريها استفاده ميكردند .در اكثر فارماكوپه ها خاصيت دارويي ميوه رازيانه مورد تاكيد قرار گرفته است. ميوه ي رازيانه از بوي مطبوع و شبيه به بوي انيسون برخوردار است.

امروزه در صنايع داروسازي از مواد موثره ي رازيانه براي مداواي سرفه ،دل درد و ماده اي كه سبب تسهيل در هضم غذا مي گردد استفاده ميكنند . ازدم كرده ي ميوه هاي اين گياه براي درمان دردهاي نوزادان از نوع اسپاسم استفاده مي شود .مواد موثره ميوه هاي اين گياه سبب تحريك در توليد شير مادران شيرده ميشود. اسانس رازيانه در صنايع داروسازي ، صنايع نوشابه سازي ،صنايع غذايي وصنايع آرايشي و بهداشتني موارد استعمال فراواني دارد.

رازيانه گياهي علفي و چند ساله كه منشا آن نواحي مديترانه وجنوب اروپا گزارش شده است .و داراي گونه هاي متنوعي است.

اسانس رازيانه از بيش از سي نوع تركيبات ترپني يا تريپنوييدي تشكيل شده است.مهمترين اين تركيبات عبارت اند از آنتول،  فنكول  ،استراگول ومتيل كاويكول.

ميوه هاي رازيانه همزمان نمي رسند پس از رسيدن از گياه جدا و به اطراف پراكنده ميشوند .از اين رو قبل از ريزش بايد برداشت نمود .چون رازيانه ساقه كم وبيش بلندي دارد معمولاً برداشت آن كم و بيش مشكل است .با استفاده از ماشين برداشت غلات مي توان دانه هاي رازيانه را نيز برداشت نمود.

لیش...
ما را در سایت لیش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 406 تاريخ : جمعه 29 ارديبهشت 1385 ساعت: 15:3

 

 

 

                                                           سنبل الطيب      

 

گياهي است علفي چند ساله گل آوري آن از ارديبهشت تا شهريور ماه مي باشد. بصورت تنك و پراكنده و بصورت فراوان در مرداب هاي مرطوب و نقاط شيبدار از درختچه در بيشه زارهاي ساحلي در مراتع جويبارها و حاشيه مسيرهاي آبي و نقاطي كم ارتفاع رشد مي كند. پراكنش آن در نواحي معتدله اروپا, آسيا و به شمال آمريكا نيز آورده شده است. سنبل الطيب از سال 924 بعد از ميلاد به عنوان يك گياه داروئي شناخته شده است. قسمت هاي جمع آوري شده به منظور توليد دارو ريزومها و ريشه هاي گياهان كشت شده مي باشد كه معمولا در سال دوم و بعضي مواقع در سال اول صورت مي گيرد. اين كارهميشه در پاييز انجام مي شود. پس از جمع آوري كاملا شسته شده و توسط حرارت مصنوعي بالاي 45 درجه سانتي گراد خشك مي گردد. اين دارو فقط پس از خشك شدن بوي عطري بخود مي گيرد. بعضي مواقع طعم آن شيرين و ادويه اي و قدري تلخ مي باشد. اين گياه داراي حدود 1 درصد اسانس فرار غني از تركيبات مختلف است كه بصورت جدا داراي خاصيت داروئي نبوده ولي بصورت گروهي و تركيبي بسيار موثره مي باشد. دارو داراي خاصيت آرام بخش و محرك عصبي, اثرات مفيدي روي ناراحتي هاي قلبي با منشا عصب داشته و سبب تخفيف اسپاسم مي گردد. در مصرف داخلي بصورت خيسانده و به عنوان تنتور درمقادير كم بفرم دارويي تهيه شده و به عنوان يك مسكن عمومي در درمان بيخوابي ناشي از خستگي هاي عصبي, افزايش ضربان قلب و هيجانات بكار مي رود. سنبل الطيب در آلمان, هلند, بلژيك و كشورهاي اروپاي شرقي بويژه شوروي سابق  كشت مي گردد.

لیش...
ما را در سایت لیش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 412 تاريخ : سه شنبه 26 ارديبهشت 1385 ساعت: 7:46

داروهاي مناسب براي رايج ترين بيماري دنيا را بشناسيم
پس از سرماخوردگي

شما بيمار هستيد و دوست داريد كه هر چه زودتر بهبود پيدا كنيد؟ فكر مي كنيد چه داروهايي مي تواند به شما كمك كند.«ريچارد كولگان» پروفسور و دكتر دانشگاه پزشكي «مريلند» مي گويد: اول از هر چيز بايد بفهميد كدام عوارض اين بيماري شما را بيشتر آزار مي دهد. تا بتوانيد از داروي مناسب استفاده كنيد.


داروهاي مناسب براي رايج ترين بيماري دنيا را بشناسيم
پس از سرماخوردگي

شما بيمار هستيد و دوست داريد كه هر چه زودتر بهبود پيدا كنيد؟ فكر مي كنيد چه داروهايي مي تواند به شما كمك كند.«ريچارد كولگان» پروفسور و دكتر دانشگاه پزشكي «مريلند» مي گويد: اول از هر چيز بايد بفهميد كدام عوارض اين بيماري شما را بيشتر آزار مي دهد. تا بتوانيد از داروي مناسب استفاده كنيد.
براي استفاده از داروهاي سرماخوردگي حتماً بايد به مطالب نوشته شده روي بسته بندي هاي آنها توجه كنيد و موادتشكيل دهنده آنها را مورد بررسي قراردهيد. چنانچه باردار هستيد، شير مي دهيد يا مشكل سلامتي داريد و تحت درمان خاصي هستيد، حتماً قبل از استفاده از دارو با پزشك خود مشورت كنيد. لازم به ذكر است كه داروهاي سرماخوردگي را نبايد بيشتر از يك هفته مصرف كرد و مصرف آنها تا يك هفته بايد بتواند بيماري شما را درمان كند.
در زير به انواعي از داروهاي سرماخوردگي كه نيازي به نسخه پزشك ندارند و مي توانيد از داروخانه تهيه كنيد، اشاره مي كنيم.
داروهاي سرماخوردگي را در 4گروه دسته بندي كرده اند:
1) دكونژستان: داروهايي هستند كه التهاب مخاط سيستم تنفسي، حلق و بيني را كاهش مي دهند ازجمله: سودو افدرين، اكسي متازولين، فنيل افرين. اين داروها در بازار به صورت كپسول، قرص، شربت، قطره بيني و اسپري بيني وجود دارند.
2) آنتي هيستامين : داروهاي خلط آور هستند كه ترشحات بيني و مخاط بيني را كم مي كنند. از جمله: ديفن هيدرامين، بروموفنيرآمين، كلروفنيرآمين كه اين داروها به صورت كپسول، قرص و شربت هستند.
آنتي هيستامين ها ترشحات چشم، گوش و بيني را كم مي كنند، عطسه را كاهش مي دهند و باعث مي شوند تا نسبت به ويروس سرماخوردگي و آلرژيهاي ديگر، بدنتان مقاوم تر شود.
3) كاف سوپرسانت: اين دسته داروها سرفه را كم مي كنند و ضد سرفه هستند. از جمله دكسترومتورفان كه به صورت كپسول، شربت و اسپري بيني وجود دارد.
4)اكسپكتورانت: اين گروه داروهاي خلط آور هستند و در اين دارو موادي وجود دارد كه خلط (موكوس) را شل و تخليه مي كند و باعث مي شود كه راحت ترسرفه و عطسه كنيد و اين خلط ها را تخليه كنيد. از جمله: گايا فنرين
براي استفاده و مصرف اين داروها بايد اطلاعات زير را بدانيد
اسپري هاي بيني اكثراً شامل «اكسي متازولين» و «فنيل افرين» است و خيلي سريع روي مسيربيني و راههاي گرفته شده بيني اثر مي گذارد. عوارض بدي نيز به همراه ندارد ولي نبايدبيشتر از سه روز مصرف شود. پزشكان دانشگاه پزشكي شيكاگو پس از آزمايشات فراوان اظهار داشتند: اين اسپري ها حاوي «بانزاكونيوم» است كه اين ماده يك آنتي بيوتيك و ضدعفوني كننده موضعي است.
سودو افدرين كه به صورت قرص است، از اين اسپري ها سرعت عمل كمتري دارند زيرا بايد مستقيماً وارد جريان خون شوند و بعد اثر بگذارند. چنانچه سن شما بالاي 65سال است، به بيماري خاصي مبتلا هستيد يا مشكل بزرگي پروستات داريد حتماً قبل از استفاده از اين داروها با پزشك مشورت كنيد.
سردرد، حساسيت، حالت تهوع و استفراغ، خشك شدن دهان، لرز، سوزش بيني، از عوارض و اثرات اين دارو است.
همچنين اين دارو مي تواند در بيماران ديابتي باعث افزايش قندخون و در بيماران مبتلا به فشار خون باعث افزايش فشار خون شود.
آنتي هيستامين ها مي توانند باعث تسكين درد شوند و چون كمي خواب آور هستند بهتر است در شب يا زماني كه نمي خواهيد رانندگي كنيد و احتياج به آگاهي و هشياري نداريد، مصرف شوند. بروموفنيرآمين و كلروفنيرآمين نسبت به ديفن هيدرامين اثر خواب آلودگي و سستي كمتري ايجاد مي كنند. چنانچه دچار بيماري فشار خون بالا، آب مرواريد چشم و يا بزرگي پروستات هستيد، از آنتي هيستامين ها استفاده نكنيد و اگر مي خواهيد اين دسته داروها را به بچه ها بدهيد، حتماً با پزشك مشورت كنيد، زيرا اين دارو عوارض جدي به دنبال دارد. عوارض ناشي از مصرف اين دارو عبارتند از: خواب آلودگي، خشكي دهان، حالت تهوع و استفراغ.
چنانچه به بيماري آسم آمفيزم(نفخ معده)، برونشيت يا فيبررليستي مبتلا هستيد از داروهاي ضد سرفه استفاده نكنيد. اين داروها ممكن است در نوزادان زير 6ماه نيز باعث بروز مشكلاتي شود.
چنانچه داروهاي ضدسرفه براي شما تأثيري ندارد و اثرگذار نيست از قطره اسانس نعناع استفاده كنيد. اين اسانس چون خنك است، گلوي شما را تحريك مي كند و به شما كمك مي كند تا راحت تر سرفه كنيد. معمولاً با اين داروها كدئين و هيدروكودون نيز استفاده مي شود، كه اين داروها درد را از بين مي برد اما ممكن است باعث يبوست، استفراغ، حالت تهوع، خشكي دهان و حتي اعتياد شود.
عوارض ناشي از مصرف اين دسته از داروها عبارتند از: حالت تهوع و استفراغ، سرگيجه و خواب آلودگي.
گايافنزين تنها داروي تأييد شده سازمان غذايي و دارويي آمريكا است. اكسپكورانت از اين دسته، بدون نسخه پزشك در داروخانه ها آزاد است. اما بررسي ها تاكنون نشان داده كه اين دارو زياد اثرگذار نيست. بنابراين انجمن تنفسي آمريكا مصرف آن را زياد توصيه نمي كند. نوشيدن مقدار زيادي آب همراه با اكسپكتورانت مي تواند خلط را خارج كند و چنانچه اثر گذار نبود، همراه با نوشيدن زياد آب، از دستگاه رطوبتي و ايجاد رطوبت نيز استفاده كنيد تا بتوانيد ترشحات مخاطي را كاهش دهيد.
عوارض ناشي از اين داروها عبارتند از: حالت تهوع، استفراغ، سرگيجه، ناراحتي معده و سردرد.


 

لیش...
ما را در سایت لیش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 542 تاريخ : يکشنبه 17 ارديبهشت 1385 ساعت: 16:34


ميگرن علائم و درمان

ميگرن سردرد عروقي است كه در اثر انقباض شديد رگهاي خوني مغز عارض مي شود.
ميگرن با دونوع ميگرن معمولي و كلاسيك شناخته مي شود. ميگرن معمولي به آرامي رخ مي دهد و با دردهاي تپنده ممكن است مدت 2 تا 72ساعت به طول بيانجامد. درد بسيار شديد و اغلب در شقيقه يا پشت يك گوش متمركز است كه متناوباً ازپشت سر شروع و به يك قسمت كامل سر پخش شود.



ميگرن علائم و درمان

ميگرن سردرد عروقي است كه در اثر انقباض شديد رگهاي خوني مغز عارض مي شود.
ميگرن با دونوع ميگرن معمولي و كلاسيك شناخته مي شود. ميگرن معمولي به آرامي رخ مي دهد و با دردهاي تپنده ممكن است مدت 2 تا 72ساعت به طول بيانجامد. درد بسيار شديد و اغلب در شقيقه يا پشت يك گوش متمركز است كه متناوباً ازپشت سر شروع و به يك قسمت كامل سر پخش شود.
كلمه ميگرن كلمه يوناني hemiFkronia يعني يك قسمت سر مشتق شده است.
درد معمولاً با تهوع، استفراغ، تاري يا اختلال در ديد، سوزش و بي حسي در دستها و پاها همراه بوده و ممكن است تا 18ساعت ادامه يابد.
ميگرن كلاسيك شبيه ميگرن معمولي است با علائم شديدتر كه مي تواند شامل اختلال در گفتار، ضعف و ناراحتي در بينايي مانند ستارگان درخشان يا جرقه زدن در چشم احساس شود و يا اشكال هندسي كه از جلو چشم مي گذرند. شايع ترين علائم در ميگرن كلاسيك اختلال در ديد است و ممكن است از چندثانيه تا چند ساعت ادامه داشته سپس ناپديد شود. ميگرن يك ناراحتي شايع است كه بطور نسبي 10درصد جمعيت آمريكا را متأثر كرده است.
طبق آماري در آمريكا 8/7درصد از زنان و 2/5درصد از مردان به ميگرن مبتلا هستند. ميگرن ممكن است براي هر فرد يك بار در هفته و يك يا دوبار در سال اتفاق بيفتد و اغلب به صورت مورثي به افراد ديگر انتقال مي يابد.
مهمترين عامل بروز ميگرن در زنان ممكن است تغيير يا نوسان در ميزان هورمون استروژن باشد كه عموماً در سيكل عادات ماهانه، وقتي مقدار آن پايين مي آيد سردرد شروع مي شود. ميگرن معمولاً بين سنين 20 تا 30سال اتفاق مي افتد كه به مرور زمان و بالا رفتن سن بهبود مي يابد.
كودكان نيز دچار ميگرن مي شوند با اين تفاوت كه در آنها درد كانون مشخصي ندارد و پخش مي شود.
درد ميگرن دركودكان ممكن است به صورت سردرد ظاهر نشود و باعلائمي چون قولنج يا گاز معده، دردهاي شكمي دوره اي، استفراغ و گيجي همراه باشد.
طبق مطالعات و گزارشهاي مركز تحقيقات آمريكا در سالهاي اخير، سردردهاي ميگرني تقريباً به ميزان 60درصد كه همه گروههاي سني را در بر مي گيرد افزايش يافته است.
عوامل متعددي در بروزميگرن در افراد مستعد دخيل هستند از جمله: آلرژيها، يبوست، استرس، اختلال كاركرد كبد، بيخوابي مفرط و خواب زياد، تغييرات احساسي، تغييرات هورموني، نور شديد، نورهاي برق آسا، بي حركتي بدن، تغيير فشار هوا، مشكلات دهان و دندان و لثه نيز عامل مهمي است.
كم شدن قند خون در ميگرن نقش به سزايي دارد. تحقيقات نشان داده است كه ميزان قند خون در طول حملات ميگرني در سطح پايين قرارداد كه باعث شدت درد مي شود. استعمال دخانيات به سبب داشتن نيكوتين و مونوكسيدكربن موجود در دودسيگار در ايجاد سردرد مؤثرند.
غذاهاي گوناگوني نيز ممكن است به افزايش درد منجر شوند مانند: شكلات، مركبات، نوشبانه هاي الكي، غذاهاي مانده و نمك اندود شده، ترشي ها و مواد مخمر مانند.
گياهاني كه خواص دارويي دارند مي توانند براي مبازره با اين درد مفيد باشند. از جمله:
1ـ عصاره شيرين بيان كه موجب بالا رفتن انرژي شده و با كمك به از بين رفتن علائم آلرژي، باعث كاهش درد مي شود.
هشدار: روزانه و به طور مرتب بيش از 7روز مصرف نشود. افراد داراي فشارخون مطلقاً مصرف نكنند.
2ـ گل گاو زبان باعث تخفيف درد مي شود.
3ـ مواد مفيد ديگر در معالجه ميگرن از قبيل بابونه، نعنا كوهي، اكليل كوهي، سنبل الطيب، پوست درخت بيد، افسنطين (در زمان حاملگي و به مدت زياد مصرف نشود) هستند.
توصيه ها:
1ـ رژيم غذايي را انتخاب كنيد كه كم حجم و از نظر كربوهيدراتها ساده و با پروتئين بالا باشد.
2ـ مغز بادام، شيره بادام، آب تره، شاهي، جعفري، رازيانه، سير، گيلاس، آناناس تازه را در رژيم غذايي خود بگنجانيد.
3ـ غذاهاي حاوي آمينواسيدتيرامين را كه شامل گوشتهاي مانده (كهنه ـ نمك اندودشده) انبه، موز، كلم، كنسرو ماهي، مواد لبني، بادمجان، گوجه فرنگي، سيب زميني، تمشك، آلو قرمز، مخمرها و همين طور نوشابه هاي الكلي، شكلات، آسپرين و غذاهاي چاشني دار (ادويه جات) را از رژيم غذايي حذف كنيد.
4ـ از خوردن نمك، غلات، گوشت زياد، نان، حبوبات، غذاهاي چرب و سرخ شده پبرهيزيد.
5ـ غذا را به مقدار كم و با كيفيت بالامصرف كنيد. بين وعده هاي غذا اگر ضرورت دارد غذاي مختصر مغذي براي كمك به تثبيت قندخون استفاده كرده و هيچ وعده غذايي را حذف نكنيد.
6ـ با دندانپزشك خود براي معالجه هرگونه مشكل دهان، دندان، لثه، عفونت يا هر مسأله ديگر مشورت كنيد.
7ـ نوشيدن قهوه را براي معالجه ميگرن امتحان كنيد. هنگام بروز هر علامت براي شروع حمله ميگرني 1 يا 2 فنجان قهوه غليظ نوشيده، سپس به يك اتاق تاريك رفته و در سكوت مطلق استراحت كنيد. براي اينكه اين نوع معالجه مؤثر واقع شود هيچگاه موادي كه حاوي كافئين است مصرف نكنيد مثل شكلات. نوشيدني هاي ملايم، هيچ نوع قهوه و همين طور داروهايي كه در دسترس است و تركيب كافئين دارد. اگر دارويي براي اين كار مصرف مي كنيد حتماً با تجويز دكتر باشد.
8ـ از كشيدن سيگار و نشستن در محيط آلوده به دود سيگار جداً خودداري كنيد.
ملاحظات
1ـ استفاده مكرر از مسكنهاي موجود ممكن است احتمال حملات ميگرن را افزايش دهد.
2ـ طبق مطالعات گزارش شده وقتي غذاهاي آلرژي زا از برنامه غذايي مبتلايان به ميگرن حذف شده 93درصد آنها تسكين يافتند.
3ـ دردهاي ميگرني در زنان ممكن است به علت تغييرات هورموني در طول سيكل عادت ماهانه باشد و بعد از اتمام دوره معمولاً به تدريج كاهش مي يابد.
4ـ سرد شدن دستها و كم شدن درجه حرارت قبل از حمله ميگرني علامت هشدار انقباض رگهاي خوني و شروع درد است.
بالا بردن درجه حرارت دستها مي تواند از سردرد جلوگيري كرده و حمله را متوقف سازد. يك حمام آب داغ هم مي تواند مفيد باشد.
5ـ موسيقي مي تواند كمك مؤثري در كاهش درد ميگرني باشد.
6ـ بسياري از مبتلايان به ميگرن به اين نتيجه رسيدند كه به طور مرتب و دائمي از مسكنهاي موجود استفاده كنند. ابتدا درد به دارو جواب مي دهد ولي پس از مدتي دوباره برمي گردد و شخص را وادار به مصرف بيشتر دارو مي كند. هرچه مقدار دارو بيشتر مي شود درد شديدتر مي گردد. اگر فكر مي كنيد سردرد شما نياز به دارو دارد حتماً با تجويز اين كار را انجام دهيد.
7ـ طبق يك مطالعه در يكي از دانشگاههاي انگليس به روي افرادي كه از گياه گل گاوزبان استفاده كردند مشخص شد كه آنها به طور متوسط 24درصد كمتر از افرادي كه از اين گياه استفاده نكردند دچار حملات ميگرني شدند و استفراغ آنها نيز كاهش پيدا كرد بدون هيچ عوارض جانبي.
8ـ دارويي كه به طور معمول توسط پزشكان تجويز مي شود آرگوتامين است كه مي تواند اعتيادآور باشد و نبايد بيشتر از 2روز در هفته مصرف شود. داروي ديگر سوماتريپ تان (Imitren) كه براي حمله هاي ميگرني شديد استفاده مي شود كه باعث بالا بردن سروتونين در مغز مي شود. طبق مطالعات كلينيكي 82درصد افرادي كه از اين دارو استفاده مي كنند در طول 2ساعت وضعيت بهتري پيدا مي كنند و درصد آنان از درد رهايي مي يابند. اين دارو به صورت تزريقي مصرف شده و داراي عوارض جانبي گيجي، خواب آلودگي، بيقراري و نگراني است كه براي همه افراد مناسب نيست زيرا باعث انقباض شرياني مي شود. افرادي كه ناراحتيهاي قلبي دارند بايد از مصرف اين دارو خودداري كنندو همين طور ممكن است باعث بالا رفتن فشارخون شود و براي افرادي كه از فشارخون رنج مي برند تجويز نمي شود.
9ـ از داروهاي ديگري كه گاهي تجويز مي شود آمي تريپ تيلين، ديازپام، پروپرانولول كه بيشتر براي پيشگيري استفاده مي شود تا درمان.


 

لیش...
ما را در سایت لیش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 357 تاريخ : يکشنبه 17 ارديبهشت 1385 ساعت: 15:33


يبوست

تعريف يبوست نسبي است ولي اصولاً اگر اجابت مزاج بيش از سه روز طول كشيده و همراه با مدفوع سفت و اشكال در دفع باشد بايستي به عنوان يبوست درمان شود، ولي اگر اجابت مزاج حتي سه الي چهارروز يكبار انجام و مدفوع شل و اجابت دردناك نيست احتياج به درمان ندارد.



يبوست

 
تعريف يبوست نسبي است ولي اصولاً اگر اجابت مزاج بيش از سه روز طول كشيده و همراه با مدفوع سفت و اشكال در دفع باشد بايستي به عنوان يبوست درمان شود، ولي اگر اجابت مزاج حتي سه الي چهارروز يكبار انجام و مدفوع شل و اجابت دردناك نيست احتياج به درمان ندارد.
علت يبوست بستگي به سن كودك دارد در دوره نوزادي اكثراً سه بيماري علل عمده آن محسوب مي شود: بيماري هيرشپرونگ، كم كاري غده تيروئيد، انسداد كاذب دستگاه گوارش و در شيرخواران زير يكسال علاوه بر علل فوق بيماري فيبروزكيستيك و عدم تحمل به پروتئين شيرگاو و عدم تحمل به پروتئين شيرهاي ديگر، زخم ها و خراش هاي ناحيه مقعد.
درسنين بالاتر علت يبوست اكثراً مربوط به بيماريها نمي باشد و يا علت واضحي ندارد. اگرچه علل يبوست دوره نوزادي ممكن است تا اين سنين ادامه يابد و غير از بيماريهاي فوق الذكر بيماريهاي متابوليك ديگر ـ بيماريهاي عصبي عضلاني ناحيه كمر بيماريهاي كلاژن - خراش ها و زخم هاي ناحيه مقعد ـ مصرف داروها و عوامل روحي و رواني دراين بيماري مؤثراست، ولي شايع ترين علت در سنين بالاي شيرخوارگي يبوست فونكسيونل يا يبوست بدون علت خاص مي باشد و ازنظر آماري يك چهارم مراجعات كودكان به درمانگهاههاي تخصصي گوارشي يبوست مي باشد.
در يبوست اختلال يا در حركات منظم روده (كه دراين شرايط پرشدن ناحيه قبل از مقعد [ركتوم] دچار اشكال مي باشد مثل بيماري هيپوتيروئيدي و مصرف موادمخدر و يا بيماري هيرش پرونگ) و يا تخليه دچارمشكل مي شود.
يبوست فونكسيونل يبوست بدون علت بيماري مي باشد و اغلب مواقع با دفع دردناك مدفوع همراه مي باشد كه منجر به نگهداري ارادي مدفوع توسط كودك مي گردد و در بسياري از موارد اجابت مزاج را براي كودك ناخوشايند و با استرس و ترس همراه مي نمايد.
يكي از علل شايع اين نوع يبوست مربوط به آموزش بد والدين براي دفع مدفوع مي باشد. آموزش زودتر ازموعد، فشارهاي والدين براي تخليه روده، سرپاگرفتن زودهنگام شيرخوار، ترس كودك از ديدن مدفوع خويش و محيط توالت و اجبار وي در استفاده از اين مكان سبب عدم اجابت مزاج كودك مي گردد.
تغيير در تغذيه كودكان، اتفاقات نگران كننده، بيماري شديد، به تعويق انداختن دفع به علت مشغول بودن به بازي مي تواند منجر به توقف طولاني مدفوع و جذب مايعات آن و افزايش اندازه و توأم مدفوع گردد و دراين صورت عبور مدفوع كلفت باعث كشيدگي دردناك مقعدشده و كودك از انجام عمل دفع ترسيده و از اين كار خودداري خواهدكرد. اين كودكان با انقباض و سفت كردن عضلات ناحيه مقعد و بلندشدن روي نوك انگشتان و پيچ خوردن و به جلو و عقب، سفت كردن پاها و قرارگرفتن در حالت غيرطبيعي از عمل اجابت مزاج خودداري مي نمايند. اين حركات رقص مانند دردناك توسط والدين به تمايل كودك به دفع اشتباه شده و سپس تبديل به يك حلقه معيوب عادتي مي گردد. قسمت انتهايي روده توسط مدفوع بزرگ شده و به آن عادت مي كند و تمايل به دفع كاهش مي يابد و دربعضي موارد نشت مدفوع رخ مي دهد و شورت مرتب كثيف و كمي مدفوع به مقعد و لباس زير مي چسبد و به دنبال آن بي قراري، نفخ شكم و دردهاي شكمي و كاهش اشتها بروزمي نمايد.
تشخيص: بايستي معاينه كلي كودك انجام و بررسي ناحيه مقعد اهميت زيادي دارد توجه به خراش، زخم، فيستول، برجستگي و دكمه هاي بواسيري و معاينه انگشتي بايستي براي بررسي قدرت عضلاني اسفنگتر مقعد، سايز ركتوم، شلي و افتادگي و بيرون آمدن روده از دريچه مقعد و توجه به قوام مدفوع و احتباس آن مبذول شود. ازنظر وجود خون در مدفوع بايستي آزمايش و سابقه فاميلي پوليپ روده، كوليت روده و سرطان كولون بررسي گردد. درصورتي كه در معاينه انگشتي ركتوم (مدفوع در قسمت انتهاي روده نزديك به مقعد) وجوددارد و شروع يبوست بعد از 2سالگي و آموزش براي كنترل مدفوع توسط والدين زود و با اجبارباشد معمولاً علت آن فونكسيونل و اكتسابي مي باشد و احتياج مبرم به راديوگرافي و آزمايشات تكميلي نيست. ولي اگر مدفوع در معاينه انگشتي وجودنداشت و يبوست از سنين زير 2سالگي شروع شده و وزن گيري كم و نفخ شكم و بزرگي شكم وجوددارد بايستي عكسبرداري و اندازه گيري فشار ناحيه مقعدي و قدرت عضلاني مشخص و نمونه برداري (بيوسپي) انجام شود. آزمايشات خون براي تيروئيد ـ سطح كلسيم و پتاسيم خون و آزمايشات كليوي و تست عرق در مواردي نيز انجام مي شود.
درمان: پس ازتشخيص علت درمان نيز تصميم گيري مي شود و چون شايع ترين علت يبوست اكتسابي مي باشد روش درماني و داروهاي موردمصرف ذكرمي شود. هدف از درمان برطرف نمودن مدفوع سفت و قطور، آموزش والدين، درمان نگهدارنده و تذكر عود احتمالي آن مي باشد. در مواردي كه كثيف كردن شورت بدون يبوست وجوددارد بيشتر بايستي با روانكاو براي بررسي علل روحي و رواني كودك مشاوره شود. درمان بموقع احتمال آنتروكوليت را كاهش مي دهد.
درمان دارويي جهت ايجاد حركات عادي روده الزامي است و همزماني دارو و رفتاردرماني مؤثرتر مي باشد.
براي شروع درمان روغن كاري دستگاه گوارش قدم اول و مؤثرمي باشد از چرب كننده هاي دستگاه گوارش روغن پارافين mineral oil و شل كننده هاي دارويي مثل سوربيتول، لاكتولوز، منيزيم هيدروكسايد مفيد مي باشد و استفاده مي شود.
تغيير روش تغذيه اي و مصرف موادقندي، ميوه جاتي مثل هلو، گلابي، انجير و غذاهاي حاوي حبوبات، سبزيجات، آلو و كاهش مصرف شير پاستوريزه، كمك كننده مي باشد. تغيير روش رفتاري استفاده از دستشويي و اجازه وقت كافي بعد از غذا و بخصوص صبحانه براي اجابت مزاج نيز مؤثرمي باشد. درصورت موفق نبودن در درمان استفاده از تنقيه، سرم نمكي يا پارافين و در بعضي موارد شياف ها مفيد ولي تنقيه صابون، آب آشاميدني و منيزيم توصيه نمي شود. شياف هاي گليسيرين در سنين شيرخوارگي نيز استفاده مي شود.
هنگامي كه دفعات اجابت مزاج عادي و مرتب شد مي توان به تدريج دارو را قطع نمود و والدين را نيز از عودآن آگاه نمود و درمان ممكن است براي ماهها ادامه يابد.
يكي از عللي كه درمان مؤثرنمي شود مسموميت با سرب و ادامه استنشاق سرب مي باشد كه در شهرهاي آلوده وپرترافيك كودك وبزرگسال را گرفتارمي نمايد.

 

لیش...
ما را در سایت لیش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 480 تاريخ : يکشنبه 10 ارديبهشت 1385 ساعت: 15:29



برخيز و بيا بتا براي دل ما حل کن به جمال خويشتن مشکل ما

يک کوزه شراب تا بهم نوش کنيم زان پيش که کوزه‌ها کنند از گل ما





چون عهده نمی‌شود کسی فردا را حالی خوش کن تو اين دل شيدا را

می نوش بماهتاب اي ماه که ماه بسيار بتابد و نيابد ما را







برخيز و بيا بتا براي دل ما حل کن به جمال خويشتن مشکل ما

يک کوزه شراب تا بهم نوش کنيم زان پيش که کوزه‌ها کنند از گل ما





چون عهده نمی‌شود کسی فردا را حالی خوش کن تو اين دل شيدا را

می نوش بماهتاب اي ماه که ماه بسيار بتابد و نيابد ما را





قرآن که مهين کلام خوانند آن را گه گاه نه بر دوام خوانند آن را

بر گرد پياله آيتی هست مقيم کاندر همه جا مدام خوانند آن را





گر می نخوری طعنه مزن مستانرا بنياد مکن تو حيله و دستانرا

تو غره بدان مشو که می می نخوری صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا





هر چند که رنگ و بوي زيباست مرا چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا

معلوم نشد که در طربخانه خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا





مائيم و می و مطرب و اين کنج خراب جان و دل و جام و جامه در رهن شراب

فارغ ز امید رحمت و بيم عذاب آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب





آن قصر که جمشيد در او جام گرفت آهو بچه کرد و شير آرام گرفت

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر ديدی که چگونه گور بهرام گرفت





ابر آمد و باز بر سر سبزه گريست بی باده ارغوان نمیبايد زيست

اين سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزه خاک ما تماشاگه کيست





اکنون که گل سعادتت پربار است دست تو ز جام می چرا بيکار است

می‌خور که زمانه دشمنی غدار است دريافتن روز چنين دشوار است





امروز ترا دسترس فردا نيست و انديشه فردات بجز سودا نيست

ضايع مکن اين دم ار دلت شيدا نيست کاين باقی عمر را بها پيدا نيست





اي آمده از عالم روحاني تفت حيران شده در پنج و چهار و شش و هفت

می نوش ندانی ز کجا آمده‌اي خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت





اي چرخ فلک خرابي از کينه تست بيدادگري شيوه ديرينه تست

اي خاک اگر سينه تو بشکافند بس گوهر قيمتي که در سينه تست





اي دل چو زمانه می‌کند غمناکت ناگه برود ز تن روان پاکت

بر سبزه نشين و خوش بزي روزي چند زان پيش که سبزه بردمد از خاکت





اين بحر وجود آمده بيرون ز نهفت کس نيست که اين گوهر تحقيق نسفت

هر کس سخني از سر سودا گفتند ز آنروي که هست کس نمیداند گفت





اين کوزه چو من عاشق زاري بوده است در بند سر زلف نگاري بوده‌ست

اين دسته که بر گردن او می‌بيني دستي‌ست که برگردن ياري بوده‌ست





اين کوزه که آبخواره مزدوري است از ديده شاهست و دل دستوري است

هر کاسه می که بر کف مخموري است از عارض مستي و لب مستوري است





اين کهنه رباط را که عالم نام است و آرامگه ابلق صبح و شام است

بزمی‌ست که وامانده صد جمشيد است قصريست که تکيه‌گاه صد بهرام است





اين يکد و سه روز نوبت عمر گذشت چون آب بجويبار و چون باد بدشت

هرگز غم دو روز مرا ياد نگشت روزي که نيامده‌ست و روزي که گذشت





بر چهره گل نسيم نوروز خوش است در صحن چمن روي دلفروز خوش است

از دي که گذشت هر چه گويي خوش نيست خوش باش و ز دي مگو که امروز خوش است





پيش از من و تو ليل و نهاري بوده است گردنده فلک نيز به کاري بوده است

هرجا که قدم نهي تو بر روي زمین آن مردمک چشم‌نگاري بوده است







تا چند زنم بروي درياها خشت بيزار شدم ز بت‌پرستان کنشت

خيام که گفت دوزخي خواهد بود که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت





ترکيب پياله‌اي که درهم پيوست بشکستن آن روا نمیدارد مست

چندين سر و پاي نازنين از سر و دست از مهر که پيوست و به کين که شکست





ترکيب طبايع چون بکام تو دمی است رو شاد بزي اگرچه برتو ستمی است

با اهل خرد باش که اصل تن تو گردي و نسيمی و غباري و دمی است





چون ابر به نوروز رخ لاله بشست برخيز و بجام باده کن عزم درست

کاين سبزه که امروز تماشاگه ماست فردا همه از خاک تو برخواهد رست





چون بلبل مست راه در بستان يافت روي گل و جام باده را خندان يافت

آمد به زبان حال در گوشم گفت درياب که عمر رفته را نتوان يافت





چون چرخ بکام يک خردمند نگشت خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت

چون بايد مرد و آرزوها همه هشت چه مور خورد بگور و چه گرگ بدشت





چون لاله بنوروز قدح گير بدست با لاله رخي اگر ترا فرصت هست

می نوش بخرمی که اين چرخ کهن ناگاه ترا چون خاک گرداند پست





چون نيست حقيقت و يقين اندر دست نتوان به امید شک همه عمر نشست

هان تا ننهيم جام می از کف دست در بي خبري مرد چه هشيار و چه مست





چون نيست ز هر چه هست جز باد بدست چون هست بهرچه هست نقصان و شکست

انگار که هرچه هست در عالم نيست پندار که هرچه نيست در عالم هست





خاکي که بزير پاي هر ناداني است کف صنمی و چهره‌ي جاناني است

هر خشت که بر کنگره ايواني است انگشت وزير يا سلطاني است







دارنده چو ترکيب طبايع آراست از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست

گر نيک آمد شکستن از بهر چه بود ورنيک نيامد اين صور عيب کراست





در پرده اسرار کسی را ره نيست زين تعبيه جان هيچکس آگه نيست

جز در دل خاک هيچ منزلگه نيست می خور که چنين فسانه‌ها کوته نيست





در خواب بدم مرا خردمندي گفت کز خواب کسی را گل شادي نشکفت

کاري چکني که با اجل باشد جفت می خور که بزير خاک میبايد خفت





در دايره‌اي که آمد و رفتن ماست او را نه بدايت نه نهايت پيداست

کس می نزند دمی در اين معني راست کاين آمدن از کجا و رفتن بکجاست





در فصل بهار اگر بتي حور سرشت يک ساغر می دهد مرا بر لب کشت

هرچند بنزد عامه اين باشد زشت سگ به زمن ار برم دگر نام بهشت





درياب که از روح جدا خواهی رفت در پرده اسرار فنا خواهی رفت

می نوش ندانی از کجا آمده‌اي خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت





ساقي گل و سبزه بس طربناک شده‌ست درياب که هفته دگر خاک شده‌ست

می نوش و گلي بچين که تا درنگري گل خاک شده‌ست و سبزه خاشاک شده‌ست





عمريست مرا تيره و کاريست نه راست محنت همه افزوده و راحت کم و کاست

شکر ايزد را که آنچه اسباب بلاست ما را ز کس دگر نمیبايد خواست





فصل گل و طرف جويبار و لب کشت با يک دو سه اهل و لعبتي حور سرشت

پيش آر قدح که باده نوشان صبوح آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت





گر شاخ بقا ز بيخ بختت رست است ور بر تن تو عمر لباسي چست است

در خيمه تن که سايباني‌ست ترا هان تکيه مکن که چارمیخش سست است







گويند کسان بهشت با حور خوش است من میگويم که آب انگور خوش است

اين نقد بگير و دست از آن نسيه بدار کاواز دهل شنيدن از دور خوش است





گويند مرا که دوزخي باشد مست قوليست خلاف دل در آن نتوان بست

گر عاشق و میخواره بدوزخ باشند فردا بيني بهشت همچون کف دست





من هيچ ندانم که مرا آنکه سرشت از اهل بهشت کرد يا دوزخ زشت

جامی و بتي و بربطي بر لب کشت اين هر سه مرا نقد و ترا نسيه بهشت





مهتاب بنور دامن شب بشکافت می نوش دمی بهتر از اين نتوان يافت

خوش باش و مینديش که مهتاب بسي اندر سر خاک يک بيک خواهد تافت





می خوردن و شاد بودن آيين منست فارغ بودن ز کفر و دين دين منست

گفتم به عروس دهر کابين تو چيست گفتا دل خرم تو کابين منست





می لعل مذابست و صراحي کان است جسم است پياله و شرابش جان است

آن جام بلورين که ز می خندان است اشکي است که خون دل درو پنهان است





می نوش که عمر جاوداني اينست خود حاصلت از دور جواني اينست

هنگام گل و باده و ياران سرمست خوش باش دمی که زندگاني اينست





نيکي و بدي که در نهاد بشر است شادي و غمی که در قضا و قدر است

با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بيچاره‌تر است





در هر دشتي که لاله‌زاري بوده‌ست از سرخي خون شهرياري بوده‌ست

هر شاخ بنفشه کز زمین میرويد خالي است که بر رخ نگاري بوده‌ست





هر ذره که در خاک زمیني بوده است پيش از من و تو تاج و نگيني بوده است

گرد از رخ نازنين به آزرم فشان کانهم رخ خوب نازنيني بوده است







هر سبزه که برکنار جوئي رسته است گويي ز لب فرشته خويي رسته است

پا بر سر سبزه تا بخواري ننهي کان سبزه ز خاک لاله رويي رسته است





يک جرعه می ز ملک کاووس به است از تخت قباد و ملکت طوس به است

هر ناله که رندي به سحرگاه زند از طاعت زاهدان سالوس به است





چون عمر بسر رسد چه شيرين و چه تلخ پيمانه که پر شود چه بغداد و چه بلخ

می نوش که بعد از من و تو ماه بسي از سلخ به غره آيد از غره به سلخ





آنانکه محيط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زين شب تاريک نبردند برون گفتند فسانه‌اي و در خواب شدند





آن را که به صحراي علل تاخته‌اند بي او همه کارها بپرداخته‌اند

امروز بهانه‌اي در انداخته‌اند فردا همه آن بود که در ساخته‌اند





آنها که کهن شدند و اينها که نوند هر کس بمراد خويش يک تک بدوند

اين کهنه جهان بکس نماند باقی رفتند و رويم ديگر آيند و روند





آنکس که زمین و چرخ و افلاک نهاد بس داغ که او بر دل غمناک نهاد

بسيار لب چو لعل و زلفين چو مشک در طبل زمین و حقه خاک نهاد





آرند يکي و ديگري بربايند بر هيچ کسی راز همی نگشايند

ما را ز قضا جز اين قدر ننمايند پيمانه عمر ما است می‌پيمايند





اجرام که ساکنان اين ايوانند اسباب تردد خردمندانند

هان تاسر رشته خرد گم نکني کانان که مدبرند سرگردانند





از آمدنم نبود گردون را سود وز رفتن من جلال و جاهش نفزود

وز هيچ کسی نيز دو گوشم نشنود کاين آمدن و رفتنم از بهر چه بود







از رنج کشيدن آدمی حر گردد قطره چو کشد حبس صدف در گردد

گر مال نماند سر بماناد بجاي پيمانه چو شد تهي دگر پر گردد





افسوس که سرمايه ز کف بيرون شد در پاي اجل بسي جگرها خون شد

کس نامد از آن جهان که پرسم از وي کاحوال مسافران عالم چون شد





افسوس که نامه جواني طي شد و آن تازه بهار زندگاني دي شد

آن مرغ طرب که نام او بود شباب افسوس ندانم که کي آمد کي شد





اي بس که نباشيم و جهان خواهد بود ني نام زما و ني‌نشان خواهد بود

زين پيش نبوديم و نبد هيچ خلل زين پس چو نباشيم همان خواهد بود





اين عقل که در ره سعادت پويد روزي صد بار خود ترا می‌گويد

درياب تو اين يکدم وقتت که ني آن تره که بدروند و ديگر رويد





اين قافله عمر عجب میگذرد درياب دمی که با طرب میگذرد

ساقي غم فرداي حريفان چه خوری پيش آر پياله را که شب میگذرد





بر پشت من از زمانه تو میايد وز من همه کار نانکو میايد

جان عزم رحيل کرد و گفتم بمرو گفتا چکنم خانه فرو میايد





بر چرخ فلک هيچ کسی چير نشد وز خوردن آدمی زمین سير نشد

مغرور بداني که نخورده‌ست ترا تعجيل مکن هم بخورد دير نشد





بر چشم تو عالم ارچه می‌آرايند مگراي بدان که عاقلان نگرايند

بسيار چو تو روند و بسيار آيند برباي نصيب خويش کت بربايند





بر من قلم قضا چو بي من رانند پس نيک و بدش ز من چرا میدانند

دي بي من و امروز چو دي بي من و تو فردا به چه حجتم به داور خوانند







تا چند اسير رنگ و بو خواهی شد چند از پي هر زشت و نکو خواهی شد

گر چشمه زمزمی و گر آب حيات آخر به دل خاک فرو خواهی شد





تا راه قلندري نپويي نشود رخساره بخون دل نشويي نشود

سودا چه پزي تا که چو دلسوختگان آزاد به ترک خود نگويي نشود





تا زهره و مه در آسمان گشت پديد بهتر ز می ناب کسی هيچ نديد

من در عجبم ز میفروشان کايشان به زانکه فروشند چه خواهند خريد





چون روزي و عمر بيش و کم نتوان کرد دل را به کم و بيش دژم نتوان کرد

کار من و تو چنانکه راي من و تست از موم بدست خويش هم نتوان کرد





حيي که بقدرت سر و رو می‌سازد همواره هم او کار عدو می‌سازد

گويند قرابه گر مسلمان نبود او را تو چه گويي که کدو می‌سازد





در دهر چو آواز گل تازه دهند فرماي بتا که می به اندازه دهند

از حور و قصور و ز بهشت و دوزخ فارغ بنشين که آن هر آوازه دهند





در دهر هر آن که نيم ناني دارد از بهر نشست آشياني دارد

نه خادم کس بود نه مخدوم کسی گو شاد بزي که خوش جهاني دارد





دهقان قضا بسي چو ما کشت و درود غم خوردن بيهوده نمیدارد سود

پر کن قدح می به کفم درنه زود تا باز خورم که بودنيها همه بود





روزيست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد ابر از رخ گلزار همی شويد گرد

بلبل به زبان پهلوي با گل زرد فرياد همی کند که می بايد خورد





زان پيش که بر سرت شبيخون آرند فرماي که تا باده گلگون آرند

تو زر ني اي غافل نادان که ترا در خاک نهند و باز بيرون آرند







عمرت تا کي به خودپرستي گذرد يا در پي نيستي و هستي گذرد

می نوش که عمريکه اجل در پي اوست آن به که به خواب يا به مستي گذرد





کس مشکل اسرار اجل را نگشاد کس يک قدم از دايره بيرون ننهاد

من می‌نگرم ز مبتدي تا استاد عجز است به دست هر که از مادر زاد





کم کن طمع از جهان و میزي خرسند از نيک و بد زمانه بگسل پيوند

می در کف و زلف دلبري گير که زود هم بگذرد و نماند اين روزي چند





گرچه غم و رنج من درازي دارد عيش و طرب تو سرفرازي دارد

بر هر دو مکن تکيه که دوران فلک در پرده هزار گونه بازي دارد





گردون ز زمین هيچ گلي برنارد کش نشکند و هم به زمین نسپارد

گر ابر چو آب خاک را بردارد تا حشر همه خون عزيزان بارد





گر يک نفست ز زندگاني گذرد مگذار که جز به شادماني گذرد

هشدار که سرمايه سوداي جهان عمرست چنان کش گذراني گذرد





گويند بهشت و حورعين خواهد بود آنجا می و شير و انگبين خواهد بود

گر ما می و معشوق گزيديم چه باک چون عاقبت کار چنين خواهد بود





گويند بهشت و حور و کوثر باشد جوي می و شير و شهد و شکر باشد

پر کن قدح باده و بر دستم نه نقدي ز هزار نسيه خوشتر باشد





گويند هر آن کسان که با پرهيزند زانسان که بمیرند چنان برخيزند

ما با می و معشوقه از آنيم مدام باشد که به حشرمان چنان انگيزند





می خور که ز دل کثرت و قلت ببرد و انديشه هفتاد و دو ملت ببرد

پرهيز مکن ز کيمیايي که از او يک جرعه خوری هزار علت ببرد







هر راز که اندر دل دانا باشد بايد که نهفته‌تر ز عنقا باشد

کاندر صدف از نهفتگي گردد در آن قطره که راز دل دريا باشد





هر صبح که روي لاله شبنم گيرد بالاي بنفشه در چمن خم گيرد

انصاف مرا ز غنچه خوش می‌آيد کو دامن خويشتن فراهم گيرد





هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلومم شد که هيچ معلوم نشد





هم دانه امید به خرمن ماند هم باغ و سراي بي تو و من ماند

سيم و زر خويش از درمی تا بجوي با دوست بخور گر نه بدشمن ماند





ياران موافق همه از دست شدند در پاي اجل يکان يکان پست شدند

خورديم ز يک شراب در مجلس عمر دوري دو سه پيشتر ز ما مست شدند





يک جام شراب صد دل و دين ارزد يک جرعه می مملکت چين ارزد

جز باده لعل نيست در روي زمین تلخي که هزار جان شيرين ارزد





يک قطره آب بود با دريا شد يک ذره خاک با زمین يکتا شد

آمد شدن تو اندرين عالم چيست آمد مگسي پديد و ناپيدا شد





يک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد از کوزه شکسته‌اي دمی آبي سرد

مامور کم از خودي چرا بايد بود يا خدمت چون خودي چرا بايد کرد





آن لعل در آبگينه ساده بيار و آن محرم و مونس هر آزاده بيار

چون میداني که مدت عالم خاک باد است که زود بگذرد باده بيار





از بودني ايدوست چه داري تيمار وزفکرت بيهوده دل و جان افکار

خرم بزي و جهان بشادي گذران تدبير نه با تو کرده‌اند اول کار







افلاک که جز غم نفزايند دگر ننهند بجا تا نربايند دگر

ناآمدگان اگر بدانند که ما از دهر چه میکشيم نايند دگر





ايدل غم اين جهان فرسوده مخور بيهوده ني غمان بيهوده مخور

چون بوده گذشت و نيست نابوده پديد خوش باش غم بوده و نابوده مخور





ايدل همه اسباب جهان خواسته گير باغ طربت به سبزه آراسته گير

و آنگاه بر آن سبزه شبي چون شبنم بنشسته و بامداد برخاسته گير





اين اهل قبور خاک گشتند و غبار هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار

آه اين چه شراب است که تا روز شمار بيخود شده و بي‌خبرند از همه کار





خشت سر خم ز ملکت جم خوشتر بوي قدح از غذاي مريم خوشتر

آه سحري ز سينه خماري از ناله بوسعيد و ادهم خوشتر





در دايره سپهر ناپيدا غور جامی‌ست که جمله را چشانند بدور

نوبت چو به دور تو رسد آه مکن می نوش به خوشدلي که دور است نه جور





دي کوزه‌گري بديدم اندر بازار بر پاره گلي لگد همی زد بسيار

و آن گل بزبان حال با او می‌گفت من همچو تو بوده‌ام مرا نيکودار





ز آن می که حيات جاودانيست بخور سرمايه لذت جواني است بخور

سوزنده چو آتش است ليکن غم را سازنده چو آب زندگاني است بخور





گر باده خوری تو با خردمندان خور يا با صنمی لاله رخي خندان خور

بسيار مخور و رد مکن فاش مساز اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور





وقت سحر است خيز اي طرفه پسر پر باده لعل کن بلورين ساغر

کاين يکدم عاريت در اين گنج فنا بسيار بجوئي و نيابي ديگر







از جمله رفتگان اين راه دراز باز آمده کيست تا بما گويد باز

پس بر سر اين دو راهه‌ي آز و نياز تا هيچ نماني که نمی‌آيي باز





اي پير خردمند پگه‌تر برخيز و آن کودک خاکبيز را بنگر تيز

پندش ده گو که نرم نرمک می‌بيز مغز سر کيقباد و چشم پرويز





وقت سحر است خيز اي مايه ناز نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز

کانها که بجايند نپايند بسي و آنها که شدند کس نمیايد باز





مرغي ديدم نشسته بر باره طوس در پيش نهاده کله کيکاووس

با کله همی گفت که افسوس افسوس کو بانگ جرسها و کجا ناله کوس





جامی است که عقل آفرين میزندش صد بوسه ز مهر بر جبين میزندش

اين کوزه ‌‌گر دهر چنين جام لطيف می‌سازد و باز بر زمین میزندش





خيام اگر ز باده مستي خوش باش با ماهرخي اگر نشستي خوش باش

چون عاقبت کار جهان نيستي است انگار که نيستي چو هستي خوش باش





در کارگه کوزه‌گري رفتم دوش ديدم دو هزار کوزه گويا و خموش

ناگاه يکي کوزه برآورد خروش کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش





ايام زمانه از کسی دارد ننگ کو در غم ايام نشيند دلتنگ

می خور تو در آبگينه با ناله چنگ زان پيش که آبگينه آيد بر سنگ





از جرم گل سياه تا اوج زحل کردم همه مشکلات کلي را حل

بگشادم بندهاي مشکل به حيل هر بند گشاده شد بجز بند اجل





با سرو قدي تازه‌تر از خرمن گل از دست منه جام می و دامن گل

زان پيش که ناگه شود از باد اجل پيراهن عمر ما چو پيراهن گل





اي دوست بيا تا غم فردا نخوریم وين يکدم عمر را غنيمت شمريم

فردا که ازين دير فنا درگذريم با هفت هزار سالگان سر بسريم





اين چرخ فلک که ما در او حيرانيم فانوس خيال از او مثالي دانيم

خورشيد چراغداران و عالم فانوس ما چون صوريم کاندر او حيرانيم





برخيز ز خواب تا شرابي بخوریم زان پيش که از زمانه تابي بخوریم

کاين چرخ ستيزه روي ناگه روزي چندان ندهد زمان که آبي بخوریم





برخيزم و عزم باده ناب کنم رنگ رخ خود به رنگ عناب کنم

اين عقل فضول پيشه را مشتي می بر روي زنم چنانکه در خواب کنم





بر مفرش خاک خفتگان می‌بينم در زيرزمین نهفتگان می‌بينم

چندانکه به صحراي عدم مینگرم ناآمدگان و رفتگان می‌بينم





تا چند اسير عقل هر روزه شويم در دهر چه صد ساله چه يکروزه شويم

در ده تو بکاسه می از آن پيش که ما در کارگه کوزه‌گران کوزه شويم





چون نيست مقام ما در اين دهر مقيم پس بي می و معشوق خطائيست عظيم

تا کي ز قديم و محدث امیدم و بيم چون من رفتم جهان چه محدث چه قديم





خورشيد به گل نهفت می‌نتوانم و اسراز زمانه گفت می‌نتوانم

از بحر تفکرم برآورد خرد دري که ز بيم سفت می‌نتوانم





دشمن به غلط گفت من فلسفيم ايزد داند که آنچه او گفت نيم

ليکن چو در اين غم آشيان آمده‌ام آخر کم از آنکه من بدانم که کيم





مائيم که اصل شادي و کان غمیم سرمايه‌ي داديم و نهاد ستمیم

پستيم و بلنديم و کماليم و کمیم آئينه‌ي زنگ خورده و جام جمیم






من می نه ز بهر تنگدستي نخورم يا از غم رسوايي و مستي نخورم

من می ز براي خوشدلي میخوردم اکنون که تو بر دلم نشستي نخورم





من بي می ناب زيستن نتوانم بی باده کشيد بارتن نتوانم

من بنده آن دمم که ساقي گويد يک جام دگر بگير و من نتوانم





هر يک چندي يکي برآيد که منم با نعمت و با سيم و زر آيد که منم

چون کارک او نظام گيرد روزي ناگه اجل از کمین برآيد که منم





يک چند بکودکي باستاد شديم يک چند به استادي خود شاد شديم

پايان سخن شنو که ما را چه رسيد از خاک در آمديم و بر باد شديم





يک روز ز بند عالم آزاد نيم يک دمزدن از وجود خود شاد نيم

شاگردي روزگار کردم بسيار در کار جهان هنوز استاد نيم





از دي که گذشت هيچ ازو ياد مکن فردا که نيامده ست فرياد مکن

برنامده و گذشته بنياد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن





اي ديده اگر کور ني گور ببين وين عالم پر فتنه و پر شور ببين

شاهان و سران و سروران زير گلند روهاي چو مه در دهن مور بين





برخيز و مخور غم جهان گذران بنشين و دمی به شادماني گذران

در طبع جهان اگر وفايي بودي نوبت بتو خود نيامدي از دگران





چون حاصل آدمی در اين شورستان جز خوردن غصه نيست تا کندن جان

خرم دل آنکه زين جهان زود برفت و آسوده کسی که خود نيامد به جهان





رفتم که در اين منزل بيداد بدن در دست نخواهد بر خنگ از باد بدن

آن را بايد به مرگ من شاد بدن کز دست اجل تواند آزاد بدن







رندي ديدم نشسته بر خنگ زمین نه کفر و نه اسلام و نه دنيا و نه دين

نه حق نه حقيقت نه شريعت نه يقين اندر دو جهان کرا بود زهره اين





قانع به يک استخوان چو کرکس بودن به ز آن که طفيل خوان ناکس بودن

با نان جوين خويش حقا که به است کالوده و پالوده هر خس بودن





قومی متفکرند اندر ره دين قومی به گمان فتاده در راه يقين

میترسم از آن که بانگ آيد روزي کاي بيخبران راه نه آنست و نه اين





گاويست در آسمان و نامش پروين يک گاو دگر نهفته در زير زمین

چشم خردت باز کن از روي يقين زير و زبر دو گاو مشتي خر بين





گر بر فلکم دست بدي چون يزدان برداشتمی من اين فلک را ز میان

از نو فلکي دگر چنان ساختمی کازاده بکام دل رسيدي آسان





مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان می خواه مروق به طراز آمدگان

رفتند يکان يکان فراز آمدگان کس می ندهد نشان ز بازآمدگان





می خوردن و گرد نيکوان گرديدن به زانکه بزرق زاهدي ورزيدن

گر عاشق و مست دوزخي خواهد بود پس روي بهشت کس نخواهد ديدن





نتوان دل شاد را به غم فرسودن وقت خوش خود بسنگ محنت سودن

کس غيب چه داند که چه خواهد بودن می بايد و معشوق و به کام آسودن





آن قصر که با چرخ همیزد پهلو بر درگه آن شهان نهادندي رو

ديدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌اي بنشسته همی گفت که کوکوکوکو





از آمدن و رفتن ما سودي کو وز تار امید عمر ما پودي کو

چندين سروپاي نازنينان جهان می‌سوزد و خاک می‌شود دودي کو







از تن چو برفت جان پاک من و تو خشتي دو نهند بر مغاک من و تو

و آنگاه براي خشت گور دگران در کالبدي کشند خاک من و تو





می‌خور که فلک بهر هلاک من و تو قصدي دارد بجان پاک من و تو

در سبزه نشين و می روشن میخور کاين سبزه بسي دمد ز خاک من و تو





از هر چه بجر می است کوتاهي به می هم ز کف بتان خرگاهي به

مستي و قلندري و گمراهي به يک جرعه می ز ماه تا ماهي به





بنگر ز صبا دامن گل چاک شده بلبل ز جمال گل طربناک شده

در سايه گل نشين که بسيار اين گل در خاک فرو ريزد و ما خاک شده





تا کي غم آن خورم که دارم يا نه وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه

پرکن قدح باده که معلومم نيست کاين دم که فرو برم برآرم يا نه





يک جرعه می کهن ز ملکي نو به وز هرچه نه می طريق بيرون شو به

در دست به از تخت فريدون صد بار خشت سر خم ز ملک کيخسرو به





آن مايه ز دنيا که خوری يا پوشي معذوري اگر در طلبش میکوشي

باقی همه رايگان نيرزد هشدار تا عمر گرانبها بدان نفروشي





از آمدن بهار و از رفتن دي اوراق وجود ما همی گردد طي

می خورد مخور اندوه که فرمود حکيم غمهاي جهان چو زهر و ترياقش می





از کوزه‌گري کوزه خريدم باري آن کوزه سخن گفت ز هر اسراري

شاهي بودم که جام زرينم بود اکنون شده‌ام کوزه هر خماري





اي آنکه نتيجه‌ي چهار و هفتي وز هفت و چهار دايم اندر تفتي

می خور که هزار بار بيشت گفتم باز آمدنت نيست چو رفتي رفتي







ايدل تو به اسرار معما نرسي در نکته زيرکان دانا نرسي

اينجا به می لعل بهشتي می ساز کانجا که بهشت است رسي يا نرسي





اي دوست حقيقت شنواز من سخني با باده لعل باش و با سيم تني

کانکس که جهان کرد فراغت دارد از سبلت چون تويي و ريش چو مني





اي کاش که جاي آرمیدن بودي يا اين ره دور را رسيدن بودي

کاش از پي صد هزار سال از دل خاک چون سبزه امید بر دمیدن بودي





بر سنگ زدم دوش سبوي کاشي سرمست بدم که کردم اين عياشي

با من بزبان حال می گفت سبو من چو تو بدم تو نيز چون من باشي





بر شاخ امید اگر بري يافتمی هم رشته خويش را سري يافتمی

تا چند ز تنگناي زندان وجود اي کاش سوي عدم دري يافتمی





بر گير پياله و سبو اي دلجوي فارغ بنشين بکشتزار و لب جوي

بس شخص عزيز را که چرخ بدخوي صد بار پياله کرد و صد بار سبوي





پيري ديدم به خانه‌ي خماري گفتم نکني ز رفتگان اخباري

گفتا می خور که همچو ما بسياري رفتند و خبر باز نيامد باري





تا چند حديث پنج و چار اي ساقي مشکل چه يکي چه صد هزار اي ساقي

خاکيم همه چنگ بساز اي ساقي باديم همه باده بيار اي ساقي





چندان که نگاه می‌کنم هر سويي در باغ روانست ز کوثر جويي

صحرا چو بهشت است ز کوثر گم گوي بنشين به بهشت با بهشتي رويي





خوش باش که پخته‌اند سوداي تو دي فارغ شده‌اند از تمناي تو دي

قصه چه کنم که به تقاضاي تو دي دادند قرار کار فرداي تو دي







در کارگه کوزه‌گري کردم راي در پايه چرخ ديدم استاد بپاي

میکرد دلير کوزه را دسته و سر از کله پادشاه و از دست گداي





در گوش دلم گفت فلک پنهاني حکمی که قضا بود ز من میداني

در گردش خويش اگر مرا دست بدي خود را برهاندمی ز سرگرداني





زان کوزه‌ي می که نيست در وي ضرري پر کن قدحي بخور بمن ده دگري

زان پيشتر اي صنم که در رهگذري خاک من و تو کوزه‌کند کوزه‌گري





گر آمدنم بخود بدي نامدمی ور نيز شدن بمن بدي کي شدمی

به زان نبدي که اندر اين دير خراب نه آمدمی نه شدمی نه بدمی





گر دست دهد ز مغز گندم ناني وز می دو مني ز گوسفندي راني

با لاله رخي و گوشه بستاني عيشي بود آن نه حد هر سلطاني





گر کار فلک به عدل سنجيده بدي احوال فلک جمله پسنديده بدي

ور عدل بدي بکارها در گردون کي خاطر اهل فضل رنجيده بدي





هان کوزه‌ گرا بپاي اگر هشياري تا چند کني بر گل مردم خواري

انگشت فريدون و کف کيخسرو بر چرخ نهاده اي چه می‌پنداري





هنگام صبوح اي صنم فرخ پي برساز ترانه‌اي و پيش‌آور می

کافکند بخاک صد هزاران جم و کي اين آمدن تيرمه و رفتن دي

لیش...
ما را در سایت لیش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فلاحتگر lish بازدید : 424 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1385 ساعت: 15:29